تنگ‌نظري، معضل فرهنگي مشهد است

گفتگو با حسين زاهدي نامقي، نمايشنامه نويس باسابقه تئاتر مشهد

حسين زاهدي نامقي به درستي از پيران ديروز روزنامه‌نگاري و نويسندگي خراسان ديروز و امروز است. چنان‌كه خود مي‌گويد و چنان‌كه اغلب قديمي‌هاي تئاتر شهرمان مي‌دانند، نخستين تلاش‌هاي او در عرصه هنر بازمي‌گردد، به دهه‌ي پنجاه باز مي‌گردد. آن روزهايي كه ترجيح مي‌داد علاقه‌مندي‌اش به تئاتر را در قالب نوشتن نمايشنامه  وحضور در صحنه به نمايش بگذارد.

در سال‌هاي اخير، حسين زاهدي نامقي را بيشتر در كسوت روزنامه‌نگاري و نگارش متن و قصه براي گروه هاي سني مختلف ديده‌ايم.اما اين‌كه در طول اين نيم قرن چه اتفاقاتي افتاده است و آن عشق عطشناك به تئاتر چگونه سر از ادبيات كودك يا داستان‌نويسي درآورده، سئوالي است كه مبناي اصلي همين گفتگو را شكل داده است.

همان‌طور كه مي‌دانيد، دهه 50 دوران شكوفايي تئاتر مشهد به‌شمار مي‌آيد. از آنجا كه شما فعاليت پژوهشي در اين زمينه داشته‌ايد، بحث‌مان را با اين مقوله آغاز مي‌كنيم كه در دهه50 چه گروه‌هايي وارد تئاتر شدند و با چه ديدگاهي متن مي نوشتند؟

تا آنجا كه يادم مي‌آيد تا قبل ازدهه50 تئاتر مشهد، هرچند تكاپوي زيادي داشت اما تئاتري سازمان‌يافته نبود. از سال48 دكترلطفي كه اولين فارغ‌التحصيل آن زمان تئاتر بود به مشهد آمد وتئاتر را ساماني بخشيد و تشكيلاتي به وجود آورد كه گروه‌هاي چندي از دل آن بيرون آمد. گروه‌هايي با سلايق مختلف.

فكر مي‌كنم دكتر لطفي بيشتر از آن كه تئاتر را تشكيلاتي كند، آن را علمي كرد؟

تا قبل ازايشان ما آدم تحصيل‌كرده‌ تئاتري نداشتيم تا تئاتر را به معناي آكادميك آن بفهمد. آن چيزي كه در پيشكسوتان تئاترآن روز خراسان ديده مي شد آن بود كه بيشتر تئاتر را به صورت تجربي آموخته بودند. ولي استاد لطفي كه مي‌آيد يك سري مباني علمي وارد تئاتر مي‌شود. شاگرداني آموزش پيدا مي‌كنند كه بعد ازمدتي هركدام در دهه50 با سليقه‌هاي گوناگون تئاتر مشهد را پوشش مي‌دهند. اين تنوع  در شكل و محتوا هر نوع سليقه‌اي را در جايگاه مخاطب پاسخ مي‌داد.

در صحبت‌هاي شما، دو دليل مهم براي رشد تئاتر و استقبال مردم از آن هست، يكي حركت به سمت علمي‌شدن و دوم رشد از لحاظ محتوايي بود. بدون شك اين دو عامل فكر در درام‌نويسي موثر بوده است. شما در ان دوره نمايش‌نامه نويسي را شروع كرديد؟

در آن ايام من نمايش‌نامه‌نويسي را به صورت تفنن دنبال مي‌كردم. بيشتر علاقه‌مند به بازيگري بودم، ولي اگر به اين سمت و سو كشيده شدم، در حاشيه علاقه به بازيگري بود.

اولين نمايش نامه‌تان را كي نوشتيد؟

اولين نمايش‌نامه‌اي كه از من در تابستان 55 درمشهد و بجنورد روي صحنه رفت، نمايشنامه «باران در شب» بود.

... وبعد از آن؟

در سال55 از تئاتر يا به يك معنا كنار گذاشته شدم !

دلايل‌اش چه بود؟ پيگير تئاتر كه بوديد؟

دلم نمي‌خواهد آن مسائل يادآوري شود. ولي من در آن زمان چند نمايشنامه  ديگرهم نوشتم كه به استاد لطفي دادم و ايشان راهنمايي‌هايي كردند و من نوشته‌ها را اصلاح كردم وآن تشويق‌ها مرا به نوشتن نمايشنامه ترغيب كرد.

ادامه داديد؟

من بعدها، بعد از انقلاب، مدتي در حوزه هنري تهران به عنوان نمايش‌نامه‌نويس اشتغال داشتم و اولين نمايشنامه ام با عنوان « سرگذشت اصنام» در سال 65 به چاپ رسيد. آن ايام با وجودي كه تجربه‌ي نوشتن در حوزه‌هاي ديگر ادبيات را نداشتم، وقتي تئاتر را بنا به دلايلي كنار گذاشتم، شايد به خاطر خلائي كه احساس مي‌كرد به ادبيات داستاني روي ‌آوردم و به نوشتن داستان براي كودكان و نوجوانان پرداختم و تاكنون تعدادي كتاب براي آنها چاپ كرد ه‌ام.

فكر مي‌كنم حدود دودهه شما به سمت نمايشنامه نرفتيد؟

حدود بيست سال نمايش‌نامه ننوشته‌ام. دو سه سال پيش احساس كردم دلتنگي‌ من براي تئاتر و نوشتن آن قدر شديد شده كه هيچ راهي  جز نوشتن ندارم وحاصل آن دو نمايشنامه به نام‌هاي «نيمكت‌هاي چوبي» و «آذرماه آخر پاييز» و يكي هم به نام «ببر بدجنس» براي كودكان شد.

فكر مي‌كنيد بعد از بيست سال دوباره كار كردن، اين دوري چه تاثيري در نگاه شما به تئاتر و جامعه گذاشته است؟

گذر عمر در قالب دو دهه دستاوردهايي دارد. امروز تجربه زندگي‌ام نسبت به بيست سال گذشته بيشتر است و بخشي از آن تجربه اجتماعي من محسوب مي‌شود و اين در ديدگاه هر آدمي تأثير خودش را مي گذارد و لاجرم در حوزه فرهنگ و هنر.

حقيقت‌اش من هنوز درگير غيبت چند ساله‌ي شما هستم، واقعا علت‌ش چه بود؟

 يك بخش از كناره‌گيري و گريز من رنگ اخلاقي داشت.يعني آن فضايي كه من و امثال من بعد از انقلاب انتظارش را مي‌كشيديم اتفاق نيفتاد.

يعني قبل از انقلاب اخلاق‌گرايي در تئاتر بيشتر بود؟

نه، آن ايام هم مشكلاتي بود. انقلاب شد و من زاهدي مي‌ديدم كه در جامعه تحولي اتفاق افتاده، ولي در من اين تحول اتفاق نيفتاده! حداقل انتظار اين بود كه جامعه تئاتري ما خود نگري كند و ضعف و قوت اخلاقي خود را بشناسد. من شاهد تنگ‌نظري‌هايي بوده‌ام كه با هيچ اصولي در جامعه هنري قابل توجيه نيست!!

نسل شما، الآن نسلي است كه خارج از حوزه تئاتر هستند ولي تئاتر را فراموش نكرده‌اند،اين آدم‌ها در حوزه‌هاي ديگر كار مي‌كنند، چرا در حوزه تئاتر به كار ادامه ندادند، خيلي از اين‌ها مهاجرت نكردند.علت نبود اين افراد را مي‌خواهم بدانم؟

در رابطه با خودم و افرادي كه مي‌شناسم اين طور نبوده است. شايد به ظاهرحضور مستمر نداشته‌اند، اما بي اعتناء به تئاتر و سرنوشت آن نبوده‌اند. اكثركساني كه من مي‌شناسم  اگر سراز جاي ديگري هم درآورده‌اند، باز هم در حوزه ادب و فرهنگ فعاليت داشته‌اند. ‌اما اين‌كه چرا دوستان زيادي كناره گرفتند، دلايل مختلفي را مي‌توان برشمرد. يكي شايد تنگ‌نظري‌هايي باشد كه اين قبيل دوستان آن را بر نمي تابيده‌اند.

منظورتان از تنگ‌نظري‌‌همان چوب لاي چرخ گذاشتن است يا «نبايد زاهدي رشد كند تا ما ديده شويم»؟

اين تنگ‌نظري في‌النفسه از فضاي تئاتر مشهد كه در رابطه با آن صحبت مي‌كنيم، برنخواسته است. اين يك معضل فرهنگي در اين شهراست. هرجمعيتي، قومي، يك ويژگي‌هاي خلقي و فرهنگي دارد كه تبديل به رفتار مي‌شود. من مي‌گويم درست است كه هنرمندان از دل همين جامعه برخاسته‌اند، اما مثل عموم مردم عادي نبايد در سطح نازلي از اخلاق و رفتارباقي بمانند .

پايان و جمع‌بندي گفته‌ها، با توجه به تمام معضلاتي كه به آن‌ها اشاره شد و نشد، راهكار چيست؟ به نظر شما بايد همين طور پيش برويم يا منزوي شويم؟

‌پاسخ روشن و موجزي در اين باره نمي توانم ارايه كنم. اما خواهش من ازهم نسلان خودم، كساني كه به عنوان پيشكسوت تئاتر شناخته مي‌شوند اين است كه پدرانه به جوان‌ ترها نگاه كنند.آن‌ها موظفند به شكوفايي استعدادهاي جوان كمك كنند تا وقتي آنان هم به سن و سال ما رسيدند دل‌هاي مهربان‌شان خال از حسرت و ملال باشد!!

 

نان و نام و دغدغه‌هاي منتقد هنري...

آيا چيزي با عنوان منتقد هنري به گوش‌تان خورده است؟ با نوع فعاليتش آشنا هستيد؟ اصلا درمشهد كساني با نام منتقدان هنري وجود دارند؟اگر هستند كجايند واگر نيستند چرا؟واگر كم كارند براي چي و چرا نمي نويسند؟ آيا بستري وجود ندارد براي انتقال انديشه‌ها و دغدغه‌هايشان ؟ آنان كه هستند و به ظاهر با عنوان منتقد هنري در رشته‌هاي مختلف فعاليت مي‌كنند آيا رسالت خود را به خوبي انجام مي‌دهند و سره را از نا سره جدا و با استدلال بيان مي‌كنند؟ آيا هرچه‌ را مي‌بينند با سلامت فكري و اعتقادي به طوركامل مي‌پردازند و يا بخاطر اعتقاد به ضرب المثل‌هاي معروف كه الآل در جامعه هنري‌مان به شعار تبديل شده اند:«آهسته برو، پيوسته برو» و يا «آهسته برو و آهسته بيا تا گربه شاخت نزنه» سعي‌مي كنند چشم‌هارا به گونه اي ببندند كه به كسب نان‌شان لطمه نخورد؟ آنچه كه در نشست‌هاي هنرمندان با مديران مطرح مي‌شود و نيز نقد‌هايي كه در رسانه‌ها به چاپ رسيده و مي‌رسد آيا ويژگي‌هاي نقد اصولي را داراست؟ آيا نگاه شخصي بيشتر از نگاه تخصصي بر آن حاكم نيست؟دليل كجاست؟آيا درنقدهاي هنري تحليل وضع موجود جاي خود را به ترس و محافظه كاري نداده است؟ دليل اين ترس كجاست؟آيا بخاطراين نيست كه نان منتقدان هنري شهرمان در سيستم برنامه ريز هنري ورآمده است؟ وباز هم دليل كجاست؟آيا بخاطر اين نيست كه ما نقد مستقل نداريم؟ آيا به خاطر اين نيست كه منتقدان هنري‌ ما،هنرمند هم هستند؟آيا شرايط درفعاليت‌هاي هنري‌ما به گونه‌اي است كه هم بتوان هنرمند بود وهم نقد اصولي وبي طرفانه‌اي داشت؟آيا يك منتقد هنرمند اگر خواست نقد اصولي و واقع بينانه‌اي داشته باشد، به شرايط ادامه كارش در هنر زياني وارد نمي‌شود؟ يا اين معضل، محافظه‌كاري را در دل هنرمند منتقد بوجود نمي‌آورد؟محصول اين ترس و محافظه كاري چيست؟ قطع ارتباط كاري و ناني ؟ آيا منتقد بر سر دوراهي قرار نمي‌گيرد وآيا منتقد براي ادامه‌ي دومسيرمتفاوت نان و نام و دغدغه‌هاي كاري كدام را انتخاب مي‌كند؟ آيا اين مسئله شروع يك معظل اساسي در هنر مشهد نيست؟ آيا نبايد از ريشه‌كردن اين فرهنگ جلوگيري كرد؟ اين شرايط وموقعيت را چه كساني درعرصه‌ي هنر اين شهر به وجود آورده اند؟ آيا مشكلات غيرتخصصي و علمي پيش‌روي هنر اين شهرازاين موضوع نشات نمي‌گيرد؟آيا رفع اين معضل كيفيت‌آثارهنري را بالا مي‌برد؟ چرا منتقدان هنري ما يا نقد نمي‌كنند و منزوي شده اند يا اگر هم به نقد آثار هنري و وضعيت موجود هنري مي‌پردازند، واقعيت را فداي مصلحت مي‌كنند؟ آيا نقد به نفع هنرمند نيست؟او از چه مي‌ترسد و نگران است؟از برملاءشدن نقاط ضعف اثرش و يا دانش كمش و يا از اينكه فاش گردد كه هنرمندان ما كمتر به سمت به روز كردن علم هنري‌شان مي‌روند؟   آيا برخي از رسانه‌ها او را بد عادت نكرده اند كه بيشتر از او تبليغ شود تا نقد؟ آيا او فكر مي‌كند اخبار و گزارش‌هاي فعاليت‌هايش بيشتر از نقد‌ها به امرار معاش و زندگي بهتر در آينده به او كمك مي‌كند؟ مديران ما چطور؟ آنها درباره رسانه‌ها چگونه مي‌انديشند؟ آيا مديران ما هم با عكس‌هاي بزرگ و ژست‌هاي  آنچناني‌شان در كنار گفتگوهاي تبليغاتي و آماري‌شان عادت كرده‌اند و واقعا براين تفكرند كه رسالت رسانه‌ها پرداختن به جداول آماري آنهاست؟ آيا به خاطرآنان ازنقد  وضعيت هنري بايد حذر كرد؟ آيا ميز، مديران را از رسالت اصلاح وضعيت موجود دور نكرده است؟ آنچه ما به عنوان عدم نقد پذيري ازآن ياد مي كنيم از كجا نشات گرفته است؟ بهتر نيست كمي به عقب برگرديم كه دراين باره چه كرده ايم؟ اشكال كاركجاست؟ازبي تعريفي  مقوله نقد نيست؟ آيا جدي نگرفتن نقد از نداشتن ديدگاه در اين باره نيست؟ آيا فكر نمي‌كنيم ماهيت نقد برهمه  پوشيده شده  يا به نوعي براساس مصلحت‌ها تغيير كرده است؟ آيا هويت هنري اين شهر برمبناي نقدهاي اساسي و بي چون و‌چراي همين منتقدان شكل نخواهد گرفت؟آيا لازم است براي داشتن نقد پاك، منتقد   وابستگي دور شود تا او به وسيله  پول و رشوه، تخصص و رسالت هنري خود را به ارزاني نفروشد؟ و نكته آخرآيا مديران هنري مشهد نبايد جدي تردر اين مقوله  فكري كنند و مانند همه انجمن‌هايي كه تشكيل داده‌اند تشكلي ويا كانوني را براي منتقدان رشته‌هاي مختلف هنري بوجود بياورند تا منتقدان هنري هم با برنامه ريزي و هم‌چنين باحمايت بيشتري فعاليت خود را انجام دهند و كسي و يا سيستمي هيچ گاه ازموقعيت آنها سوءاستفاده نكند؟