من به تو نمره 20 مي‌دهم

خاطره‌اي از كيوان صباغ از استادش، زندياد حميد سمندريان

او به واقع استا بود نه در لفظ بلكه در اصل. او نمرده است چون شاگردانش زنده‌اند، او نمرده است چون انديشه‌هايش ابديند، او نمرده است چون اصولش، راه  و روشش ماندگار است.

حميد سمندريان، استاد درس تربيت حس من در دانشگاه هنر تهران بود، من در طول 4 واحدي كه در درس استاد، شاگرد او بودم، چيزهاي زيادي ياد گرفتم. او هيچ‌وقت در كلاس‌ حضور و غياب نمي‌كرد با اين حال حتي يك دانشجو هم نبود كه در درس استاد غيبت كند. معمولا استاد يك ربع تا بيست دقيقه دير به كلاس حاضر مي‌شد و دانشجويان تشنه آموختن از او، چشم به درب مي‌ماندند، وقتي وارد كلاس مي‌شد بيشتر مواقع مي‌گفت: صباغ برو اتود بزن، مي‌گفتم: استاد چرا هميشه اولين نفر من بايد باشم. مي‌گفت: به  خاطر اينكه تو بايد وزن كم كني، بازيگر نبايد اضافه وزن داشته باشد. اصولا اتودهاي من همراه با چاشني طنز بود و او به سبب روحيه طنازي كه داشت هميشه مي‌خنديد و مرا تشويق مي‌كرد، براي پايان ترم نمايش «جان گابريل يوركمن» را آماده كرده بودم و همراه با دوست و هم خانه‌ام علي حاتمي‌نژاد آن را براي استاد اجرا كرديم، با اينكه نمره 18 را در اين درس از استاد كسب كردم اما او زياد راضي نبود و مي‌گفت: تو تنبلي مي‌كني، بهتر از اين‌ها مي‌تواني باشي. در پايان‌نامه دوره كارشناسي او استاد داور بود، من نمايش «تاتوره» را با بازي سروش طاهري و خودم جهت پايان‌نامه عملي ارائه دادم، آن روز استاد زياد سرحال نبود. او به همراه امير دژاكام، دكتر اردشير صالح‌پور و دكتر رحمت اميني براي داوري پايانامه من آماده بودند. نمايش كه پر از صحنه‌هاي كميك و مفرح بود، به مذاق استاد خوش آمده بود، هنوز خنده‌هاي بلند او در گوشم هست، او پس از اتمام نمايش بلند شد و شروع به دست زدن كرد و با اينكه يك استاد داور نبايد در همان جلسه نمره دانشجو را اعلام كند ولي به همه گفت: من به صباغ 20 مي‌دهم. سپس ازم پرسيد: در حال حاضر مشغول به چه كاري هستي؟ گفتم: در مشهد بيشتر نويسندگي و كارگرداني مي‌كنم. گفت: من توصيه مي‌كنم به تهران بيايي و فقط بازيگري را ادامه بدهي. تو مي‌تواني يك بازيگر مطرح بشوي. گفتم: چشم استاد.

 اما افسوس كه هيچ گاه به اين توصيه استاد عمل نكردهم.

 روحش شاد، يادش گرامي و انديشه‌اش استوار.