اظهار نظرات تكان دهنده و البته توهينآميز فرشته فارغ درباره تئاتر مشهد و هنرمندانش!!!!!!!!!!!!!!!!
اظهار نظرات تكان دهنده و البته توهينآميز فرشته فارغ
درباره تئاتر مشهد و هنرمندانش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خانم فرشته فارغ كه چند سالي است كه وارد تئاتر مشهد شده، تازه متوجه بسياري از موضوعات يا به نوعي معظلات تئاتر مشهد شده كه تاكنون كسي قادر به كشف آن نبوده است. به زعم من هيچ كس مانند خانم فارغ نميتواند به اين راحتي به همه تهمت بزند و به تجربه ثابت شده كه هرگاه نمايشي از ايشان در جشنوارهاي رد شده و يا جايزهاي كسب نكرده به زمين و زمان ناسزا گفته و وقتي ايشان و نمايش «مادر» از نهمين جشنواره نمايشنامهخواني مشهد از هيچ كدام از هيئتهاي مستقل داوري، هيچ جايزهاي دريافت نكردند، همان كار پيشبيني شده را انجام دادند و حتي پايشان را از گذشته فراتر رفتند. اين وبلاگ بدون هيچ توضيحي كامنتهاي ايشان را بدون حذف كلمهاي (فقط نام برخي از افراد) ارائه خواهد كرد تا خود هنرمندان و مخاطبان تئاتر مشهد در اين باره قضاوت كنند و اگر خواستند شكايتي در اين زمينه انجام دهند.
گفتني است؛ نامهاي نقطه چين شده براي صاحبان آن محفوظ است.
1- دوشنبه 30 مرداد1391 ساعت: 11:20 توسط: فرشته فارغ در پست« نقدي به خوانش نمایشنامه «استاد نوروز پینهدوز»
یک خوانش گیشهایی برای مخاطبانی که اهل کتاب نیستند و در زندگی فقط بدنبال خوشگذرونی هستند پس به دیدن این نمایش آمدند تا خوش باشند. اکثر تماشاگران این نمایش به ظاهر افراد غرب زده و طاغوتی هستند که انتظار آزادیهای فاسد غربی و زمان شاه را در روی صحنهی تاتر ایران دارند... و شما آقای ... با عقایدتان که تظاهر به روشن فکری میکنید نمیدانید که چطور در حال ضربه زدن به آینده فرهنگی جوانان و بچهها هستید که فرزند خودتون هم درگیر خواهد شد... به غرب نگاه کنید که به بن بست رسیدند و عشق وجود ندارد چون اعتماد نیست چون ایدز بیداد میکند... چرا نمی گذارید جوانان راضی بمانند و پاک زندگی کنند؟
طرفداری از ..... (نام محفوظ است) که جوانان را پای منقل تریاکش میکشاند و دختران را فاسد میکرد آیا درست است؟ تئاترهای او به درد 100 سال قبل میخورد. در مقابل قلمتان مسئول باشید که گریبان فرزند خودتان را خواهد گرفت در آینده.
2- دوشنبه 30 مرداد1391 ساعت: 12:4 توسط:فرشته فارغ در پست؛ «يك هنرمند تئاتر مشهد نيازمند حمايت مديران»
در سال 88-89 متن شما آقاي... و خانم... و من در چشم انداز فجر انتخاب شد و خانم... بنا به گفته خودشان به دلیل نداشتن دکور! انصراف داد ولی سال بعد بدون دکور در مجتمع امام رضا(ع) اجرا داشت و مبلغ به حسابش واریز شد و تئاتریهای مشهد سالن میرک را دراختیار شما گذاشتند با بازیگران حرفهای و برادر زاده آقاي.... در نمایش شما بازی کرد و داوران که برادران ... بودند شما را به فجر فرستادند و مبالغ زیاد و اعتبار کسب کردید... و در مشهد هم اجراها داشتید! و اما نمایش من - از بازیگران حرفهای خواستند که همکاری نکنن! جای تمرین ندادند! از تهران گفتند باید 10 روز زودتر از تاریخ ثبت شده در بروشور بازبینی دهم که مجبور شدم گروهم را باخرج خودمون به تهران ببرم. چند تا از بازیگرانم بنا به نقشه - توسط بازیگر معتادم به نام... به خانهاش دعوت شدند و معلوم نیست چی خوردند که در قطار خون بالا میآوردند! و در بازبینی همان آقا تمام دیالوگهایی که بلد بود جابجا میگفت و ما رد شدیم...! آقاي.... قبل از حرکت ما به تهران - به آقای ..... مسئول برنامه ریزی در فجر زنگ زد که به خانم فارغ زنگ بزن که به تهران نیاید... یک هفته به بازبینی - آقاي.... به دلیل نامزد شدن - از نمایشم انصراف داد! نقش اول را داشت! به حراست شکایت کردم ولی بعد از 2ماه جواب دادند که به ما ربطی ندارد!... آقای.... تمام اون مبالغی که بدست آوردی برای درمانت کم است و باید درد بکشی- چوب خداد صدا نداره--- بقیه هم منتظر باشند که چطور سنگها جلوی نمایشم انداختید و انداختند...
3- پنجشنبه 16 شهریور1391 ساعت: 16:22 توسط فرشته فارغ در پست «نقدی به خوانش نمايشنامه مادر»
دید منفی و سیاه آقای خیرآبادی را کم کم همه دارند میشناسند او با قلم پر ازفریادش منجر به درگیریها خواهد شد که کاش مجسم میکرد چه کشورهایی مثل او فکر کردند و جنگها و درگیریهای خیابانی درست شد... باید به صلح فکر کرد و تحمل زیاد تا بچهها زنده بمانند...از کاه کوه نسازیم... همه چی را موافق خود نخواهیم... بعضی کمبود های این مملکت بنا به قانون تکنولوزی جدید پیش میاد و ناخواسته است... با قلممون جوانهای پر شور را به جلو هل ندیم از سر سیری شکم! من تمام اینها را در نمایشم ریشهیابی کردم ...کاش درک کنید...حتی راهکار نشون دادم...کاش غرض ورزیی و مافیا بازی تئاتر مشهد را کنار بذارید و بی غرض و بدون خودنمایی نظر بدهید... بخدا کسانی که در مورد من شایعات ساختند میخواهند صدایم را خفه کنند تا به دزدیهای خودشون ادامه دهند با اون تئاترهای مزخرفشون... کاش بتونم دوباره اجرا داشته باشم... در ضمن من سیاسی نبودم که خیر آبادی نوشته...
4- پنجشنبه 16 شهریور1391 ساعت: 16:42 توسط فرشته فارغ در پست «ساحتهای پنهان آئین نمایشی شاهکشی»
سلیمانزاده به تازگی زیادی اظهار فضل میکنه و با رفتارش بقیه رو خرد میکنه... نظراتش در مورد نمایشم درست نبود... نمایش هملت فقط اصلش قابل قبوله بقیه شر و ور میگن مثل این آقا... خودشو جای هملت بذاره و ببینه که از افلیا گذشت بخاطر صلح... و برگشت باز هم بخاطر صلح تا عموی دیکتاتور و جنگ طلبش را بر کنار کند... هملت ناز پرورده نبود... فقط بیزار از جنگ بود ولی ناخواسته او را وارد جنگ کردند... بر عکس ما ایرانیها و تئاتریا که بدنبال جنگ هستیم... شخصیت هملت یعنی شخصیت سیاوش فردوسی…
5- جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 11:24 توسط فرشته فارغ در پست «رضوان در دهه دوم مهر»
در سال 1389نمایشنامه "آن روز فرشتگان هم گریستند" نوشتم که راجع به آمدن کاروانهای زیارتی از روستا با پای برهنه و کاروانها از شهرها با اتوبوس و آمدن دو دختر خبرنگار با هواپیما برای زیارت حرم امام رضا(ع) که در 1373 در ظهر عاشورا در حرم بمب گذاری میشود و به جز یکی از خبرنگارا، بقیه شهید میشوند و این متن را به جشنواره استانی مشهد و به جشنواره حقیقت و به جشنواره رضوی فرستادم دوسال پیاپی! و رد کردند و اکنون خبر رسید که پارسال شبیه متن من در جشنواره ماه امتیاز آورده در حال حاضر هم یکی از کارگردانان به نام مشهد آنرا کار می کند برای رضوی...حتی میخواهند تا فرانسه هم ببرند! یا امام رضا حق مرا بگیر و مانند آقاي... که بيماري گرفته که با دوز و کلک نمایش منو از فجر رد کرد و خودش به فجر رفت( 1388-89) تمام این نامردا رو به سزای عملشون برسون...آمین.
6- جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 11:49 توسط فرشته فارغ در پست «ساحتهای پنهان آئین نمایشی شاهکشی»
اگر یک کارگردان در گروهش توانست شاه نباشد یایک مغ! و اگر احتیاج به چند تا ( به پا) مثل دستیارکارگردان و منشی صحنه ( وزیر و نخست وزیر و ...) نداشت و توانست نمایشی را به صورت شورایی بسازد با بازیگرانی بیسواد و شرور و همه فرقه ! ...بعد میتواند روشنفکرانه راجع به شاه کشی و مغ کشی ادعا کند... آندره ژ ید میگه بعضی کتابا رو باید تو سطل آشغال انداخت...
7- جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 12:4 توسط:فرشته فارغ در پست « نقدي به خوانش نمایشنامه شاه ریچارد»
خوشحالم که بقال چقالام شکسپیر خون شدند! بخوانید و اگه عرضه شو دارین اصل کتابو بسازید نه ادعای فضل! مثل سلیمانی... و ایشون... درک هر کلمه شکسپیر، سواد درست میخواد و در بین مردم بودن... نه فقط در حصار کتابها و دانشگاهها و یا فریب یک عده جوان تشنه تئاتر نو و خسته از تئاتر کهنهی چرت... و کسب درآمد و جایزه ومعروف شدن...شکسپیر برای نوشتن هر کلمه از کتابش بهای زیادی پرداخته... عمرش و جانشو گذاشته.
8- جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 12:14 توسط:فرشته فارغ
در نمایش پینه دوز فقط جای جمیله رقاص خالی بود! اکت خوان مرد که با دایره زنگیش قر میداد و با اکت خوان زن کل کل میکرد و هر دو جایزه گرفتند چون داورا قر تو کمرشون گیر کرده بود! زنای صیغه ایی هم که اطراف اوستا رو گرفته بودند و تماشاچیهای ده من آرایشی و پسرای زیر ابرو برداشته غرب زده که آرزوی تئاترای لخت و پتی خارجی تو دلشون مونده تو سالن فت و فراوون اومده بودند! یاد تئاترای لاله زار افتادم یاد فیلمای فروزانی و فردینی که چه آوازی میخوندند... تو رو خدا اگه اگه تو تهرون اجازه نمایش بهتون دادند که نمیدهند نگین مشهدی هستین... از داورای مثلا باسوادمون جای تعجب!!!
9- جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 12:26 توسط فرشته فارغ در پست «گزارش تصويري از آيين پاياني جشنواره نهم نمايشنامهخواني مشهد»
داورانی داوری کردند که نمایشای خودشونو باید به زور دید و بالا نیاورد که ببخشید خیلیها بالا آوردند... از بی نمایشی در مشهد بخدا مجبوریم بریم تماشا کنیم... یک نمایش غریبپور از تهران با چند تا عروسک آورد اونم تو طلاب ...داشتیم خودمونو میکشتیم تا بتونیم ببینیم! ای داوران آگاه تو رو خدا یاد بگیرید و نمایش بسازید برای تشنگان تئاتر... کتاب بخوانید ولی نه مانند خر بار کش که بارش کتاب است... در بین مردم باشید نه در پشت ماشینای شخصی و هتلا...فقط یک بار تو گرمای شدید و سرمای یخ منتظر اتوبوسای شلوغ باشید و به زور خودتونو داخل اتوبوس بتوپونید تا بعد بتونید به حق داوری کنید... به آن مردک مجری تلویزیون دایره زنگی به دست جایزه اکت خوان دادن یعنی چی؟ ولی جایزهی سمیه قائمی به حق بود تا بهتون نگن مردسالار... از بس ما بهتون گفتیم مرد سالاران وبه کوری چشم منم خوب کردید بهش جایزه دادید ما که برای جایزه نمایش نمیسازیم ولی واقعا حقش بود این دفه رو درست داوری کردید بذارین بازم اجرا کنه اون نمایشو و ما را بیخبر نذارید تا سالن پر شود و ما هم فیض ببریم...
10-جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 12:31 توسط فرشته فارغ در پست «نقدی به خوانش نمايشنامه پرسه در حوالی خیال چشمهایت»
خوش به حالت پارتی دارین آقایان روحی... اگه جشنواره از طرف انجمن نمایش بود حتما اول میشدی... مخصوصا اگه چند تاملاقه و ملافه میآوردی... ولی امان ازاین چند دستهگیهای تئاتر مشهد که بوی گندش همه جا پیچیده و ماسک هم افاقه نمیکنه.
11-جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 12:47 توسط فرشته فارغ در پست «نقدی به خوانش نمايشنامه مادر»
چه کسانی می گویند و چه کسی نقد نمایش مرا نوشت که طرفدار مطربی اوستا پینه دوز هستند و نمایش مرا پر غلط میدادند.!.. واقعا شایسته شما داوران همان تئاتر لالهزاری فروزانی و فردینی پینه دوز هستید که جای جمیله رقاص براتون خالی بود تا قر کمرتون که گیر کرده بریزین... چهار تا کتاب اگه میخوندید میفهمیدید که مادر نمایش من یعنی چی؟ و راه کارامو درک میکردید... شما ها که نمایش بیغلط مینویسید چرا تماشاچی ندارید ای داوران مشهدی بجز آقای تمری؟ من خوشحالم که تماشاگر من خاص و اهل کتاب بود و برای کسب جایزه شرکت نکردم فقط بدنبال جا و موقعیت برای اجرا میگشتم تا حرفامو زده باشم... هستند کسانی که با قلمشون ادعای روشنفکری میکنند و عدهای جوون پر شور را جلو میاندازند ولی تا تقی به تروقی میخوره نوکر دست به سینه میشوند... و الآن هم هستند و حسابای بانکی رو دارن پر میکنن و با دوست و رفیق بازی مجوز اجرا میگیرن... مثل همان خیرآبادی که از رو شکم سیری ادعای فضل میکنه و شما هم همینطور...
12- جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 12:56 توسط فرشته فارغ در پست «نقدی به خوانش نمايشنامه «مادر»
خیرآبادی در نقد نمایشم نوشته که فروغ سیاسی بوده و نمادی از نویسنده ی نمایش است... استاد عزیز اگر هیچکاک راجع به قتل و قاتل و غیره فیلم ساخت ایا خودش صد نفرو کشته و قاتل بوده؟ من متاسفانه هیچوقت سیاسی نبودم چون نه جرئت و نه آگاهیه بالایی ندارم... دانشجوی ارشد چهار تا کتاب اگه میخونی مثل خر بارکش نباش که بارش کتابه... دور خودتو حصاری از کتاب درست کردی و واقعیت جامعه رو نمیبینی و فکر میکنی که باید مثل یونسکوی دیوانه و یا آلبرکاموی پوچ گرا یا و خیلی از نویسندههای غربی که به خاطر ندانستن اینکه پدرشان بالاخره کی بوده و کتاب نوشتند و زار زدند نباش...دنیا زیباست و داری سیاه میبینی چون عاشق نیستی و نمیتونی باشی چون در حصار کتابای غربی هستی... مادر نمایش من یعنی ناجی تو و مثل تو... و اشکذری...
13- جمعه 17 شهریور1391 ساعت: 13:17 توسط فرشته فارغ در پست «نقدی شکلمدارانه بر نمایشِ هملت و من، به نویسندگی و کارگردانی حامد سلیمانزاده
در سال 1386 نمایش هملت را بازنویسی کردم و به ارشاد دادم آقای رضا حسینی که مسئول گرفتن نمایشا بودند گفتند چطوری می خوای هملت را بسازی؟ در مشهد هیچکس نمیتونه هملت را بازی کند! گذاشتم کنار... پارسال در ابتدای نمایش خرس در جشنواره خوانش گفتم خواهش میکنم از شکسپیر نمایش بسازید یک دفه چند روز بعددیدم نام اتلو و هملت به گوش میرسد و خیلی خوشحال شدم ولی وقتی به دیدن نمایشها رفتم دلم میخواست سرم را به دیوار بزنم و تا زمانی که ای کارگردانهای عزیز همانی را که شکسپیر نوشته بر روی صحنه نیارین به دیدن نمایشتون با سوئ استفاده از نامهای نمایشهای بزرگ دیگران نخواهم آمد و خیلیها نخواهند آمد و مسخره هم خواهید شد و مورد نفرت... با اینکه براتون مهم نیست...
مشهدتئاتر