کیکِ تولدت مزه عزا می دهد ...

یادداشتی کوتاه برای سعید کشن فلاح

دبیر سی و یکمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر

فراخوانِ صادره برای بهترین آشپزهای ایران و جهان ...

گزارشِ روز مهمانی :

عده ای خودشان آمدند ، عده ای بَدَلِشان را فرستادند و عده ای هیچ کدام ...

کیکِ تولد آمد ... بُریده شد ... پخش شد ...

چیزی در دلم مانده ...

 بگذار همین اول بگویم ...

چقدر مغرضانه مهمان هایت را دعوت کرده بودی ...

یکی هم خودش بود ، هم همسرش و هم دوستِ خانوادگی اش ...

یکی هم نه خودش بود ، نه سابقه اش و نه سوادش ...

بگذریم ...

اولین تکه کیکِ مهمانی ات را که بلعیدم دچارِ تهوعِ شدید شدم ... از سارتر بدتر ...

آخرین تکه کیکِ مهمانی ات را که چشیدم ،  تهوع ام، استفراغ شد ...

علتِ حادثه : کیکِ مسموم ...

درود بر آشپزهایِ ضحاک ...

تو با مغزِ چه کسانی کیکت را پختی ؟

وقت ، وقتِ ترکِ مهمانی ات است ...

تو تنها به من توهین نکردی ،  به هزاران علاقه مند به دنیای شگــــــــــرفی توهین کردی که قد و نیم قد و ایستاده ونشسته ، بشقاب هایشان بالا بود و تکه کیکی می خواستند ...

 کاش به هیچکدامشان نمی رسید ...

جالب این بود رویِ کیک ناپخته ات را با خامه ای آراستی رنگارنــــــــــــــگ و شبه فرنگی که کاش می دانستی در روستاهای همین مملکت خامه هایی می سازند از فرنگی های مورد تاییدِ تو بهتر ...

تو نشان دادی نه خودی ها را می شناسی  نه نا خودی ها را ...

چیزی را که خوب شناختی ، بی خودی ها بودند ...

اگر تا آخر مهمانی ات نشستم به خاطرِ ننه دلاوری بود که بیرون پشت در مردانه ایستاده بود ...

به روستایم بر می گردم ...

آنجا پدربزرگی دارم که بلد نیست کیک بپزد اما در گنجه عتیقه اش ، دستورالعملِ پختنِ بهترین کیک ها را نگه می  دارد ...

رمزش را من می دانم و هم نسلانم ...

ببخش که قلمم به جایِ سَرَم فکر کرد ...

با احترام

حامد سلیمان زاده

دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی